سپاس
خدایا دلتنگ تمام روزهای کودکی ام هستم ساده بی ریا وتنها
انقد بچه بودم که بچگی برایم لذت بود وهیچوقت فکر بزرگ شدن ازارم نمیداد ،اما حالا ،تمام دغدغه ام این است که کاش کوچک میشدم حالا که بزرگم .
وقتی عمیقتر؛ به روزهایی که گذشت فکر میکنم ،میبنم والانم نگاه، میفهمم که خیلی هم روزگارم بد نیست، دلی ارام ،ذهن عاشق از زیبایی ها و افکار پاکی از دنیا دارم .و قتایی که سراغ گریه ی باران میروم واز زمانه گله میکنم ،انوقت است که باخود میگویم چقد شکر کردن ،حالم را بهتر میکند اشکهایم بوی سپاس میدهد ؛ ولی میان حرفهایم نگاهم وگله هایم وسپاسی که دارم تضاد هست ،این دوگانگی افکارم، گاهی مرا ،در یک دشت بی نهایت سرگردا ن میکند .
خدایا مرا ببین ببین وبگو ،فریاد بزن بگذار یک بار من صدای تو را بشنوم ،بگذار من خالق باشم وتو مخلوق ،انوقت دوس دارم بشنوم از من چه میخواهی ؟؟راستی خدا !تو چی دوس داری؟ ابهام زندگیم چه سخت مرا در خود میکشانند اما باور دارم که خدایم انقدر بزرگ است که من مخلوق ،درک احساس او را ندارم وبپذیر از این بنده حقیر ،سپاسی برای انچه دادی وندادی
خدایا !
خدایای تمام لحظات خوشم وگریه های شبانه ام شکر شکر شکر